قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم

قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم

در قلب یک کویر پر از خار وخس مرا

سلام نمیدونم چرا درباره شعرام کسی نظر نمیده ؟!!! شاید خیلی بی معنین و شباهتی به شعر ندارن . یه چیزی بگین دیگه . حتما که تعریف و تمجید نباید باشه عیب و ایراداشو بگید لطفا . 

 

در قلب یک کویر پر از خار وخس مرا

آزرده خاطر و تنها رها نموده است 

روحم کنون شده حیران و گیج و منگ

از این جفای شگفتی که دیده است 

در این کویر ، تشنه و تنها و گم شده 

روحم دگر به خاک سیاهی نشسته است  

هر لحظه روح من اندر میان خاک 

همچون غریق به دریای بی کرانه است 

پیوسته روح من به امید نجات خود 

در عین نا امیدی و یاس دست و پا زدست 

دیگر بسی شده بی فایده تلاش روح 

این روح از ابتدای وجود غرقه بوده است 

این روح از آن زمان که به هیچش گرفته اند 

در خاک تیره و تاریک آرمیده است  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد