قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم

قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم

غرقه ایم غرقه !

غرقه ایم ، غرقه !  

غرق در تفکرمان ، نه تفکر نه ، تفکر ناب و سنگین است کسی در آن غرق نمیشود ! 

غرق در تصوراتمان هستیم ، تصورات پوچ و خالیمان ، تصورات اشتباهمان !  

تصوراتی که گاه به صورت خیال ( واهی ) در وجودمان رشد میکنند و گاه آنها را از دیگران کپی کرده و در وجودمان پرورش می دهیم و در وقت نیاز برای توجیه رفتارمان آنها را به کار میگیریم !   

گاه این تصورات بی اساس فقط خودمان را غرق میکند و گاه دیگران را هم با خودمان غرق میکنیم و چقدر دردناک است که دیگران به خاطر تصورات اشتباه ما غرق شوند !  

غرقه ایم ، غرقه در حساب و کتابهایمان ! غرقه در حساب و کتابهایی که اساسشان تصورات اشتباهمان است و قوانین جمع و ضرب و تقسیمش از تصورات بی اساسمان پیروی میکند ! 

غرقه ایم غرقه در بی مرامی هایمان ، غرقه در بی معرفتی هایمان ،  

بی مرامی ها و بی معرفتی هایی که اساسشان بر بی اساسی حساب و کتابهایمان  است ! 

دیر زمانیست که غرق شده ایم و غوطه میخوریم در این ناراستی ها و کژی ها و دیگر برایمان کاملا عادی و طبیعی شده است ! دیگر نفس هم کم نمی آوریم ! ششهایمان هم تکامل یافته و به کژیشش تبدیل شده است تا دیگر نیازی نباشد که گاه گاه سرمان را برای نفس گرفتن خارج کنیم از ناراستی ها !  

نمیدانم در این ژرفناهای تاریکی که غرق شده ایم آیا امید نجاتی هست ؟! 

نمیدانم آیا نجات دهنده ای می تواند ما را از این اعماق تاریک بالا بکشد و خود غرق نشود ؟! 

نمیدانم ... 

پیر شدم

ای خدا پیر شدم  

جسم من پیر شده  

روح و دلم پیر شده  

شوق من پیر شده  

 

مادرم پیر شده  

شمعدونیاش پیر شدن 

سنگ قبر پدرم پیر شده  

 نامه ها و ساعتش پیر شدن 

 

زندگی پیر شده  

 کتابام پیر شدن 

خاطره هام پیر شدن 

یادگاریای بچگیم پیر شدن  

 

خونمون پیر شده  

همسایمون پیر شده

کوچه ها پیر شدن 

خیابونا پیر شدن    

 

  آسمون پیر شده  

خورشیدمون پیر شده 

ستاره ها پیر شدن  

کهکشونا پیر شدن  

 

  

 حافظ و  سعدی پیر شدن  

سهراب و شاملو پیر شدن  

شعراشونم پیر شده 

 

ترانه ها پیر شدن 

کمونچه ها پیر شدن 

آواز خونا پیر شدن  

 

 

گنجشکا و جیرجیرکا پیر شدن  

کلاغا و مارمولکا پیر شدن 

مورچه ها و کرم خاکیا پیر شدن  

ندای درون

سلام  

چند وقت پیش تلویزیون یه فیلم پخش کرد به نام ندای درون ساخته استیون سیمون . از اون فیلمایی بود که من خیلی دوس دارم و یه جورایی باهاشون ارتباط برقرار میکنم ( کلا من اهل فیلم دیدن نیستم ) فقط حیف که از اولشو ندیدم ولی حتما این فیلم رو گیر میارم و کامل میبینم . جملات خیلی پر معنی و مفهومی تو این فیلم بود که اوناییشو که یادم مونده اینجا میارم . در ضمن این جملات از طرف ندای درون یه آدم از همه جا مونده ( مثل من ) بهش گفته میشد :   

ما زیاد وقت نداریم چطور میتونیم حتی یک لحظه برای امرار معاش به کاری بپردازیم که دوستش نداریم ؟!  

انسانهای بزرگ واقعی کسانی هستند که به جای گذران زندگی زندگی رو میسازن !  

اگر باور کنیم که همواره خدا در کنار ماست آرامش واقعی به ذهن ما بر میگرده و در این آرامش واقعیه که فکرهای بزرگ به ذهن جاری میشه که میتونه راه حل مشکلات بزرگی بشه که اصلا فکرشم نمی کنیم !  

هیچ وقت احساس بی کسی نکن چون همیشه خدا با ماست . اون تنهامون نمیذاره یعنی اصلا نمیتونه این کارو بکنه چون خودش ما رو آفریده ! 

هر وقت و هر کجا از آرامشی که خود اوست جدا شدیم باید صداش کنیم اونوقت پیشمون خواهد اومد !  

اینا دیگه از خودمه : 

من هیچوقت تو زندگیم از خودم راضی نبودم و حالا هم نیستم نمی دونم چرا این رضایت در من به وجود نمیاد ؟! همیشه هم در حال غر زدن و ناله کردنم که این خیلی بده ! از روزی هم که شروع کردم به نوشتن همش دارم غر میزنم و بد و بیراه میگم  ! ولی با همه اینها از یه چیزی خوشحالم اونم اینه که همه غر و نقامو به خدا زدم همه دلخوریام و دق دلیامو سر خدا خالی کردم و به کسی دیگه نگفتم ! خدا هم هیچی بهم نمیگه و از حرفام ناراحت نمیشه ولی گوش میده و میدونم  خوشحالم هست که من میام به خودش شکایت میکنم و جایی دیگه نمیرم ! چند بار تو نوشته هام شکایت کردم که چرا هیچکس نیست که من باهاش درد دل کنم ولی حالا اون حرفمو پس می گیرم . اصلا من نمیخوام درد دلامو که فقط مال خودمه به کسی بگم ! میخوام اونقدر تو دلم بمونن و اونقدر زیاد بشن که خدا خودش هر جوری که میدونه یه فکری به حالشون بکنه !

تاثیر فرهنگ روی حیوانات

سلام 

چند روز پیش سر کلاس استادمون به یه نکته جالب اشاره کرد که بد نیست براتون بگم . ایشون گفتن که فرهنگ ما آدما حتی روی حیوانات هم تاثیر میذاره ! مثالی هم که آوردن این بود : میگفتن که تو آمریکا اگه تو یه جنگل یا پارک جنگلی یا ... برید پیک نیک و چادر بزنید آهوا تا نیم متری خودتون و چادرتون میان و دور و برتون میچرخن و بازی میکنن ! ( اینو از کسای دیگه هم شنیده بودم و عکس و فیلم هم دیده بودم از این موضوع . حتی تو بعضی از شهرا آهوا عملا تو شهر رفت و آمد میکنن ! )  

اما حالا برگردیم ایران عزیز خودمون . اگه یه آهو ( آهو که نه اگه یه شیر آفریقایی از اون خفناش !!! ) یه جایی ما ایرانیا رو ببینه که از ۱۰ کیلومتری داریم میریم نزدیکشون خیلی سریع خودشونو میرسونن به نزدیکترین و البته بلندترین قله کوه چون میدونن حتی اگه اونا به ما نزدیک نشن ما میریم دنبالشونو حتما یه بلایی سرشون میاریم و ... !!! 

در قلب یک کویر پر از خار وخس مرا

سلام نمیدونم چرا درباره شعرام کسی نظر نمیده ؟!!! شاید خیلی بی معنین و شباهتی به شعر ندارن . یه چیزی بگین دیگه . حتما که تعریف و تمجید نباید باشه عیب و ایراداشو بگید لطفا . 

 

در قلب یک کویر پر از خار وخس مرا

آزرده خاطر و تنها رها نموده است 

روحم کنون شده حیران و گیج و منگ

از این جفای شگفتی که دیده است 

در این کویر ، تشنه و تنها و گم شده 

روحم دگر به خاک سیاهی نشسته است  

هر لحظه روح من اندر میان خاک 

همچون غریق به دریای بی کرانه است 

پیوسته روح من به امید نجات خود 

در عین نا امیدی و یاس دست و پا زدست 

دیگر بسی شده بی فایده تلاش روح 

این روح از ابتدای وجود غرقه بوده است 

این روح از آن زمان که به هیچش گرفته اند 

در خاک تیره و تاریک آرمیده است