می خواهم بروم
می خواهم از این شهر و دیار بروم
نه نه می خواهم از این دنیای غریب بروم
دیگر هیچ چیزی نیست که حتی برای لحظه ای دل مرا به ماندن گرم کند
دیگر از این همه جنجال و هیاهو خسته شده ام
دیگر از آدمکهای دور و برم خسته شده ام
دیگر تحمل نزدیکترینها را هم ندارم !!!
می خواهم به دنبال سهراب بگردم !!!
می خواهم از سهراب قایقش را که با آن از این شهر غریب رفت قرض کنم
قایق سهراب چیز دیگریست !
رفتن با قایق سهراب حتما خیلی کیف می دهد !
نمیدانم آیا سهراب به شهر پشت دریاها رسید ؟
همان شهری که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
همان شهری که دست هر کودک ده ساله آن شاخه معرفتی است ؟
اما برای من فقط رفتن مهم است ! فقط میخواهم از این دنیا بروم هر کجا باشد مهم نیست !
کسی آدرسی یا خبری از سهراب دارد ؟