سلام
امروز دوباره تصمیم گرفتم که بنویسم . به خاطر همین این وبلاگو ساختم چون دیگه تو وبلاگ قبلیم نمیخوام بنویسم و یه جورایی رهاش کردم شاید دیگه از رده خارج شده بود ! اون وبلاگ قبلیم الان شده زباله مجازی مثل زباله های فضایی! میدونین زباله های فضایی چیه ؟
این ماهواره ها و ایستگاههای فضایی وقتی عمرشون تموم میشه همینجوری تو فضا رها میشن و دیگه کسی کاری به کارشون نداره و ظاهرا الان تو فضا خیلی هم زیاد شدن و خطرناک هم هستن ! اما وبلاگ قبلی من خطرناک نیست و من میخوام یه سری از مطالبشو که خودم خیلی دوستشون دارم منتقل کنم اینجا .
هدف اصلی من از ساختن این وبلاگ در واقع اینه که یه جور دفترچه یادداشت باشه برام و میخوام به صورت روزانه اتفاقاتی که برام میفته و میبینم رو بنویسم اما نه هر اتفاقی ! هر اتفاقی یا حرفی یا مطلبی یا هر چیزی که به نظرم مهمه و میشه ازش یه درس تازه گرفت برای زندگی .
مینویسم اول برای خودم که هیچوقت فراموشش نکنم و دوم اینکه شاید یه تاثیر هر چند ناچیز رو دیگران هم داشته باشه ایشالا . برای شروع کار هم میخوام یه تفال بزنم به دیوان حافظ :
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد | ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد | |
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی | شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد | |
خوش بود گر محک تجربه آید به میان | تا سیه روی شود هر که در او غش باشد | |
خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب | ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد | |
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست | عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد | |
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور | حیف باشد دل دانا که مشوش باشد | |
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش | گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد |